داستان های مولانا | داستان های مولوی | داستان کار خیر ظالم

داستان های مثنوی؛ کار خیر ظالم! | حکایت های مولانا

یکی از حکایت های مولانا به نام کار خیر ظالم را در این بخش برای شما قرار داده ایم. امیدواریم از خواندن آن لذت ببرید!
داستان های مثنوی؛ کار خیر ظالم! | حکایت های مولانا

در ادبیات سرزمین تاریخی ایران، عرفان و اخلاق همواره جایگاهی متعالی داشته و بدون شک مولانا جلال الدین بلخی ملقب به مولانا، استاد بی‌ قید و شرط عرفان و ادب فارسی است، حکایت های مولانا بسیار تاثیر گذار بوده و نگرش شما را به دنیای واقعی عوض می کند، اگر به دنبال مطالعه روزانه ای هستید که از آن لذت ببرید، پیشنهاد ما به شما خواندن حکایت های مولانا است، در ادامه این بخش از سبک زندگی یکی از قشنگ ترین حکایت های مولانا، کار خیر ظالم را بخوانید!

کار خیر ظالم!

حاکمی ظالم، در شهری، کاخ بزرگی برای خود ساخته بود؛ عده زیادی هم در آن کاخ برای او کار می کردند. روزی حاکم ستمگر، تصمیم گرفت، برای خواندن نماز جماعت، به مسجد برود؛ بنابراین به خدمتکارانش دستور داد که او را همراهی کنند. حاکم بر تخت روانی، نشسته بود و خدمتکارانش، در اطراف او حرکت می کردند. چند نفری مأمور شده بودند، با چوب مردم سر راه را کنار بزنند. به همین دلیل، گاهی به جان مردم می افتادند تا آنها را از مسیر حرکت شاه دور کنند و راه را برای او باز کنند. شاه، به در مسجد رسید و جمعیت بیشتر شد. آن پیشروان مدام با چوب، مردم را می زدند تا کنار بروند. چوب آنها به سر و دست مردم برخورد می کرد؛ سر چند نفری شکست و لباس عده ای از مردم هم پاره شد.

بیشتر بخوانید: 4 حکایت زیبا و پندآموز از گلستان سعدی!

آن یکی، را سر شکستی چوب زن

و آن دگر را بر دریـدی ، پیرهن

در این میان، مردی بیچاره، زیر دست و پا افتاده بود. او از همه بیشتر کتک خورده بود. سر و رویش زخمی و خون آلود شده بود؛ رویه حاکم کرد و گفت: «اگر کار خبر تو این است که برای نماز خواندن این همه ظلم و ستم روا می داری، وای به حال آن زمان که آشکارا به مردم ظلم و ستم کنی!... آن وقت چه خواهی کرد؟

 

منبع: ویکی گردی




کپی لینک کوتاه خبر: https://sabkezendegi.net/d/3ebyv3

اخبار داغ