حکایت های مولانا | داستان های مولوی | حکایت دهل زنی در نیمه های شب | حکایت های مثنوی معنوی

داستان شیرین دهل زنی در نیمه های شب از مثنوی معنوی!

قشنگ ترین حکایت های مولانا را می توانید در سبک زندگی بخوانید، امروز برای شما داستان زیبای دهل زنی در نیمه های شب را قرار داده ایم!
داستان شیرین دهل زنی در نیمه های شب از مثنوی معنوی!

حکایت های مولانا یکی از پر طرفدارترین داستان های ادبی است که درون هر جمله آن پندها و اندرز های بسیاری نهفته است. حکایت های مولانا بسیار جالب و پندآموز بوده و نگرش شما را به دنیای واقعی عوض می کند. در ادامه این بخش از سبک زندگی شما را با داستان  شیرین دهل زنی در نیمه های شب، از حکایت های مولانا آشنا می کنیم!

داستان های مثنوی دُهُل زنی در نیمه های شب

دزدی در نیمه های شب، کنار در مغازه ای نشسته بود. او مشغول کندن دیوار مغازه بود تا بتواند در آنجا سوراخی بزرگ ایجاد کند و کالا و پولهای مغازه را خالی کند.

پیرمردی که بر پشت بام خوابیده بود، از سروصدای دزد بیدار شد؛ اما نفهمید که موضوع چیست. سرش را از بالای پشت بام به زیر خم کرد و به دزد گفت: «پدر جان!...مشغول چه کاری هستی؟!»

رفت، بر بام و فرو آویخت، سر

گفت او را: «در چه کاری ای پدر؟»

دزد بدونه توجه به اینکه این پیرمرد کیست، جواب داد: «مشغول تمرین موسیقی هستم و دارم دهل" می زنم!»

پیرمرد گفت: «اگر ڈهل می زنی، پس چرا صدا ندارد؟»

دزد در کمال بی پروایی گفت: «صدایش فردا درمی آید! وقتی که صدای داد و فریاد مردم را بشنوی!»

گفت: «فردا بشنوی، این بانگ را

نعرۀ یا حسرتا واوَیـلتا

منبع: ویکی گردی




کپی لینک کوتاه خبر: https://sabkezendegi.net/d/4yd5j4

اخبار داغ