حکایت های مولانا | داستان های مولوی | حکایت تشنه بر سر دیوار | حکایت های مثنوی معنوی

داستان تشنه بر سر دیوار از مولانا جلال الدین بلخی!

در ادامه یکی از شیرین ترین حکایت های مولانا به نام تشنه بر سر دیوار را با هم می خوانیم!
داستان تشنه بر سر دیوار از مولانا جلال الدین بلخی!

در ادبیات سرزمین تاریخی ایران، عرفان و اخلاق همواره جایگاهی متعالی داشته و بدون شک مولانا جلال الدین بلخی ملقب به مولانا، استاد بی‌قید و شرط عرفان و ادب فارسی است، حکایت های مولانا بسیار تاثیر گذار بوده و نگرش شما را به دنیای واقعی عوض می کند، اگر به دنبال مطالعه روزانه ای هستید که از آن لذت ببرید، پیشنهاد ما به شما خواندن حکایت های مولانا است، در ادامه این بخش از سبک زندگی یکی از قشنگ ترین حکایت های مولانا، تشنه بر سر دیوار را بخوانید!

حکایت های مثنوی معنوی: تشنه بر سر دیوار

در باغی که دور آن با دیوار های بلند پوشیده شده بود چشمه‌ زلالی بود، مرد تشنه‌ و درمانده ای از بالای دیوار باغ با حسرت به آب نگاه می‌کرد.

مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌انداخت.

آب فریاد زد: های, چرا می‌زنی؟ از خشت پرتاب کردن به سمت من چه سودی به تو میرسد؟

تشنه گفت: ای آب شیرین! این کار دو فایده دارد.

اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. صدای آن حیات بخش است و مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است, بوی خداست که از یمن به محمد رسید، بوی یوسف است که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید.

فایده دوم اینکه: من هر خشتی که وردارم به تو نزدیکتر می‌شوم و دیوار کوتاهتر می‌شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا, مثل کندن خشت است.

هر بار که خشتی از غرور خود برداری و آن را بندازی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی.

هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می اندازد. و هر کس که بیشتر عاشق صدای آب باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.

 

منبع: ویکی گردی




کپی لینک کوتاه خبر: https://sabkezendegi.net/d/2agwe2

اخبار داغ