مفهوم ضرب المثل ” نوش دارو بعد از مرگ سهراب ” + داستان
ضرب المثل های فارسی برگرفته شده از داستان های پند آموز در گذشته هستند که نسل به نسل بین افراد مختلف چرخیده و امروزه به دست ما رسیده اند. در کشور ما ضرب المثل های زیادی وجود دارد که در زندگی عادی به کار می بریم ولی معنی آن ها را نمی دانیم. در ادامه معنی ضرب المثل «نوش دارو بعد از مرگ سهراب» را برای شما قرار داده ایم!
معنی نوش دارو بعد از مرگ سهراب
۱- به علاج واقعه بعد از وقوع آن اشاره می کند. یعنی فرصت ها گذشته دیگری هیچ راه حلی برای آن وجود ندارد.
۲- بعد از مرگ بهترین داروها نیز فایدهای ندارند.
۳- مفهوم کلی این ضرب المثل در یک بند: یعنی زمانی که کار از کار گذشته و همه راه حلها بی فایده است این ضرب المثل را به کار میبرند.
۴- اگر کاری را به موقع انجام ندهیم مانند نوش دارویی خواهد بود که بعد از مرگ به فرد میدهند و چون کار از کار گذشته دیگر فایدهای ندارد.
۵- اگر ابزار و وسایل در هنگام نیاز، نایاب اما پس از رفع نیاز فراوان باشد از این مثل استفاده میکنند.
بیشتر بخوانید: معنی ضرب المثل ” آسیاب به نوبت “
داستان برای ضرب المثل نوش دارو بعد از مرگ سهراب
این ضرب المثل درباره داستان رستم و سهراب است:
رستم هنگام جدا شدن از تهمینه، همسرش، پس از آنکه فهمید به زودی دارای فرزند خواهند شد، بازوبندی به تهمینه دادکه آن را به بازوی او ببندد. پس از مدتی تهمینه پسری به دنیا آورد و نامش را سهراب گذاشت و بازوبند را به بازوی او بست. سهراب کم کم بزرگ شد و در شجاعت و پهلوانی همانند پدرش رستم بود.
یک روز با مادر در مورد پدرش صحبت کرد و فهمیدکه پدرش کیست و چگونه آدمی است. سهراب تصمیم گرفت به جست وجوی پدر برود و با او همراه باشد و کاووس شاه که وصف پهلوانی ها و رشادت های سهراب را شنیده بود، رستم را برای مقابله با او فرا خواند. رستم برای این که این پهلوان جوان را ببیند و او را به خاک بزند، لباس ترکان را پوشید و مخفیانه به اردوگاه سهراب رفت.
«ژنده رزم»برادر تهمینه و دایی سهراب از جریان پدر و فرزندی سهراب خبر داشت و چون رستم را می شناخت، تهمینه او را باسهراب همراه کرده بود تا رستم را به سهراب بشناساند؛ اما از بخت بد، آن شب ژنده رزم از چادر سهراب بیرون آمده بود و این همان شبی بود که رستم به اردوگاه آمده بود. ژنده رزم بارستم روبرو شد وآن هادر تاریکی یکدیگر را نشناختند. ژنده رزم با دیدن سایه فریاد براورد اما رستم با ضربه ای او را کشت تابتواند به کارخود ادامه دهد.
فردا صبح سهراب از کشته شدن دایی خود آگاه و آماده رزم شد. سهراب می دانست که پدرش در میان پهلوانان ایرانی است، اما او را نمی شناخت. به همین دلیل از هژیر که نزد آنان اسیر بود، سراغ رستم را گرفت. هژیر بدون آنکه از سهراب و ماهیت واقعی او و نقشه اش آگاه باشد، نشانی تمام پهلوانان را داد و وقتی می خواست رستم را معرفی کند، گفت او یک پهلوان چینی است. هژیر می ترسید که سهراب قصد جان جهان پهلوان را داشته باشد، به همین دلیل اطلاعات غلط به او داد. سهراب از قصد هژیر آگاه شد و اصرار کرد که رستم و چادر او را نشان دهد، اما هژیر حتی با پول ومقام و وعده های دیگر سهراب هم راضی نشد نشانی از رستم به سهراب بدهد. سهراب خشمگین به چادر کاووس شاه حمله برد.کاووس شاه کسی را نزد رستم فرستاد و او را به کمک طلبید.
رستم نزد سهراب آمد تا او را ازجنگ باز دارد. سهراب پدر را دید و حدس زد که شاید او رستم باشد. به همین دلیل او را به کناری کشید و از نام و نشان او پرسید. رستم که سهراب را نشناخته بود، باز هم هویت خود را پنهان کرد. سهراب جوان از یافتن پدر ناامید شده بود، تصمیم گرفت به سپاه کاووس حمله کند. قرارشد فردا صبح رستم و سهراب بایکدیگر کشتی بگیرند تا برنده و بازنده ی میدان پهلوانی معلوم شود. در دور اول سهراب پیروز شد و بر طبق رسم پهلوانی که رستم پیشنهاد کرد، قرارشد دوباره کشتی بگیرند.
در دور دوم ،رستم پیروز شد و با خنجر خود قلب جوان را از هم درید؛ بی خبر از آنکه فرزندش سهراب است و فقط وقتی بازوبند را بر بازوی سهراب دید، فهمیدکه چه کرده است. رستم آن پهلوان نامدار، بر جسد فرزند گریه ها و ناله ها کرد.آن گاه گودرز را برای آوردن نوشدارو نزد کاووس شاه فرستاد اما کاووس از بیم نجات سهراب و همدست شدن پدر و پسر و در خطر دیدن تاج و تخت خود، در فرستادن نوشدارو، کوتاهی کرد. رستم دلتنگ از مرگ فرزند و خشمگین از خیانت کاووس شاه، نزد او رفت تا نوشدارو بگیرد اما سهراب جان باخت و نوشداروی پس از مرگ سهراب در فرهنگ ما مثل شد.
منبع: دانشچی