ضرب المثل | معنی ضرب المثل | دانستن معنی ضرب المثل

5 ضرب المثل معروف ایرانی که حسابی به کارتون میاد!

سبک زندگی تو این بخش میخواد بهتون معنی و مفهوم 5 تا از معروف ترین ضرب المثل های ایرانی رو یاد بده!
5 ضرب المثل معروف ایرانی که حسابی به کارتون میاد!

ضرب المثل های ایرانی بسیار زیبا، کوتاه و پر معنی هستند. ضرب المثل کمک می کند آموزش هایی را ساده و زیبا بیان کنیم تا دیگران از آن درس بگیرند. در ادامه معنی 5 ضرب المثل پرکاربرد ایرانی رو برای شما قرار دادیم.

ضرب المثل بی‌ مایه فَطیره

۱- معنی فَطیر: نانی که به خمیر آن مایه نزده باشند فطیر است.

۱ - منظور از این ضرب المثل این است که اگر از همان ابتدای کار، محکم کاری نکنی و سرمایه گذاری انجام ندهی، سودی برایت نخواهد داشت.

۲- از این ضرب المثل در هنگام مشورت دادن به دیگران و راهنمایی آنها به کار بی‌ضرر استفاده می‌شود؛ بدین معنی که اگر برای این کار زحمت نکشی و خوب نقشه نکشی، همچون نان بی‌مایه‌ای است که آخرش فطیر میشود.

بیشتر بخوانید: داستان زیبا و خواندنی ضرب المثل «بشنو و باور نکن»

۳- بیشتر زمانی این ضرب المَثل را به کار میبرند که کسی بخواهد سرمایه گذاری کرده یا کار مهمی را شروع کند. یعنی اگر پول برایش خرج نکنی و حواست به کار نباشد، هیچ سودی عایدت نمی شود و حتی ممکن است ضرر هم داشته باشد.

۴- پیش بینی امری که آینده‌اش مشخص است.

۵- بدون تلاش و زحمت و وقت گذاشتن برای کاری، بیهوده عمر تلف کردن است.

ضمنا برخی موارد کسانی که میخواهند برای انجام کاری رشوه یا پول اضافی بگیرند نیز از این مثل استفاده می‌کنند.

ضرب المثل غاز چراندن

در گذشته که دام و طیور به شکل سنتی نگهداری می‌شد و هنوز به شکل صنعتی درنیامده بود دام‌ها را برای چرا می‌بردند ولی طیور یا همان مرغ و خروس و اردک و غاز و.... را در داخل حیاط خانه غذا می‌دادند، که هنوز هم این روش در مناطق روستایی و شهری رایج است. بنابراین کسی غاز و امثال آن را برای چرا نمی‌برد.

این ضرب‌المثل اصولا اشاره به هر نوع کار بیهوده و بی‌نتیجه دارد که فقط باعث اتلاف وقت و انرژی می‌شود. برای مثال اگر کسی مشغول کار این‌چنینی باشد می‌گوید دارم غاز می‌چرانم یا دیگران می‌گویند دارد غاز می‌چراند.

این مثل متاسفانه برای توهین و تحقیر کارهای کم درآمد و یا طعنه زدن به دیگران هم استفاده می‌شود.

ضرب المثل دست از ترنج نشناخت

این ضرب‌المثل را در جایی به کار می‌برند که کسی به علت حواس‌پرتی و عدم تمرکز کافی، در انجام کاری غفلت کرده و کار را خراب کند.

ریشه این ضرب‌المثل به داستان یوسف و زلیخا برمی‌گردد که زلیخا برای اینکه به همه زنانی که او را بابت عشق به یوسف شماتت می‌کردند ثابت کند که آنها نیز اگر جای وی بودند گرفتار چنین عشقی می‌شدند، همه آن‌ها را به یک مهمانی دعوت کرد و به هر کدام از آنان یک چاقو و یک ترنج داد. سپس یوسف را برای کاری فراخواند. تمام زنان در حال پوست کندن ترنج با چاقو بودند که با دیدن یوسف محو زیبایی چهره او شده و به جای ترنج دست خویش را بریدند.

بیشتر بخوانید: مفهوم ضرب المثل ” آب ها از آسیاب افتادن” ؟!

ضرب المثل کلاهش پشم ندارد

یعنی فلانی هیچ ترسی ندارد و لازم نیست از وی بترسید.

وقتی بخواهند بگویند کسی ابهت ندارد و لازم نیست از او حساب ببرید، این ضرب‌المثل را استفاده می‌کنند.

گاهی این مثل اشاره به کسانی دارد که قدرت و جرئت انجام کاری را ندارند و نمی‌توان روی آنها حساب باز کرد.

یعنی فلانی در جایگاهی نیست که بخواهد به کسی دستور دهد یا کسی را مواخذه کند.

در باب ریشه این مثل گفته شده در گذشته، افراد نظامی به تقلید از نظامیان روسی کلاه پشمی به سر می‌گذاشتند. از این رو مردم معمولا از کسانی که کلاه پشمی داشته می‌ترسیدند و امرشان را اطاعت می‌کردند. برخی اوقات اگر کسی از دور به مردم نزدیک می‌شد و نمی‌توانستند تشخیص دهند که نظامی است یا غیر نظامی، در ابتدا می‌ترسیدند. اما کمی که نزدیکتر می‌شد، به یکدیگر می‌گفتند: نترسید! کلاهش پشم ندارد و یعنی نظامی نیست.

بعدها این اصطلاح تبدیل به ضرب‌المثل شد و هرگاه می‌خواهند که بگویند فلانی بی‌خطر است یا حتی در مواردی خیلی ساده‌لوح بوده یا از انجام کاری ناتوان بوده و یا حرفش اهمیتی ندارد، این ضرب‌المثل را به کار می‌برند.

ضرب المثل کشکِ چی؟ پشمِ چی؟ یا چه کشکی؟ چه پشمی؟

هر گاه شخصی در هنگام گرفتاری قولی بدهد و پس از رفع آن بخواهد زیر حرف خود بزند، می‌گوید: چه کشکی، چه پشمی.

از این مثل در هنگام انکار هر نوع حقیقتی هم استفاده می‌شود. برای مثال وقتی شخصی درآمد زیادی داشته باشد در مقابل سوال دیگران در این مورد می‌گوید: چه کشککی، چه پشمی؟ همش ضرر می‌دهم.

یا در هنگام شراکت یکی از طرفین که مسئول حساب و کتاب است، سود تجارت را کمتر از واقع اعلام می‌کند و هنگامی که شریکش سراغ سود زیادتر را می‌گیرد در پاسخ می‌گوید چه کشکی، چه پشمی؟ سودمان همین مقدار بوده.

یک روز گله‌داری گوسفندانش را از آغل بیرون آورد و برای چراندن به صحرا برد.

هوای بهار بود و ناگهان باد شدیدی وزید و هوا ابری شد و باران تندی بارید. گله‌دار نمی‌دانست چه کند. گوسفند‌ها هر کدام به طرفی رفتند و خود او هم از ترس سیل، به روی شاخه‌های درختی رفت.

بالای درخت که رسید سر به آسمان بلند کرد و گفت:

بیشتر بخوانید: داستان زیبا و خواندنی ضرب المثل «بشنو و باور نکن»

خدایا من و گوسفندانم را از این باد و باران نجات بده، نذر می‌کنم که نصف گوسفندهایم را به فقرا و مستمندان بدهم.

چند لحظه گذشت و کم کم از شدت باد و باران کاسته شد.

گله‌دار خیالش راحت شد که خطر رفع شده و قبل از اینکه از درخت پایین بیاید، همان طور که بالای درخت نشسته بود گفت: خدایا خودت می‌دانی که فقرا چوپانی بلد نیستند و نمی‌توانند از گوسفندها مراقبت کنند.

من آن‌ها را خودم نگه می‌دارم و در عوض هر چه پشم و کشک از گوسفندها به دست آمد، در راه تو به فقرا  میدهم.

گلّه‌دار شروع کرد به پایین آمدن از درخت و از این که چنان نذر بزرگی کرده، پشیمان بود. وقتی به وسط تنه درخت رسید دوباره رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا، آدم فقیر و بیچاره پشم به چه دردش می‌خورد؟

همان بهتر که کشک را به فقرا بدهم تا شکمی از عزا در آورند و پشم را خودم نگهدارم.

وقتی پایش به زمین رسید رو به آسمان کرد و گفت: چه کشکی، چه پشمی؟ من از روی ترس یک چیزی گفتم.

گوسفند های پراکنده اش را جمع کرد و تصمیم گرفت به خانه‌اش برگردد.

هوای بهاری مجددا منقلب شد و ناگهان رعد و برقی در آسمان پیدا شد و بارانی سیل‌آسا شروع به باریدن کرد و سیل شدیدی راه افتاد و تا گله‌دار به خودش بیاید و بتواند خودش را جمع و جور کند، گله را سیل برد

منبع: دانشچی




کپی لینک کوتاه خبر: https://sabkezendegi.net/d/4v8bz2

اخبار داغ