حکایت های مولانا | داستان های مولوی | حکایت آتش الهی در باغ

آتش الهی در باغ، یکی از زیباترین داستان های مثنوی معنوی!

امروز با شما هستیم با داستان آتش الهی در باغ از حکایت های مولانا، پس تا انتها همراه ما باشید!
آتش الهی در باغ، یکی از زیباترین داستان های مثنوی معنوی!

حکایت های مولانا برای همه افرادی که خواهان خواندن یک داستان کوتاه و پند آموز هستند مناسب است. حکایت های مولانا سرشار از راز و رمزهایی است که باید از آن ها درس بگیریم. در ادامه این بخش از سبک زندگی شما را با داستان زیبای آتش الهی در باغ، از حکایت های مولانا آشنا می کنیم!

داستان های مثنوی معنوی: آتش الهی در باغ

پیرمردی نیکوکار در ضَروان ( نام روستایی در کشور یمن)، باغی پر از میوه داشت. هنگامی که فصل چیدن میوه ها فرا می رسید، او سهم درویشان و فقیران را کنار می گذاشت و به آنان می داد. پس از مرگ پیرمرد، فرزندانش تصمیم گرفتند تا به فقیران و بیچارگان، چیزی از میوه های باغ ندهند. هنگام چیدن محصول فرا رسید. درویشان اطراف، آماده بودند تا سهم خود را از میوه های باغ به دست بیاورند؛ اما شب قبل پسران آن پیرمرد، نقشه ای کشیدند و گفتند: «فردا صبح بدونه اینکه کسی بفهمد، می رویم و میوه ها را می چینیم آنان پنهانی حرف می زدند، و می خواستند که حتی خـدا هـم حـرف های آنان را

خفیه می گفتند، سِر ها آن بَدان

تا نباید که خدا دریابد آن

صبح روز بعد، آنان بدونه اینکه کسی بفهمد، برخاستند به سوی باغ رفتند؛ ولی در نهایت حیرت و شگفتی، دیدند که باغ در حال سوختن است.

 

منبع: ویکی گردی




کپی لینک کوتاه خبر: https://sabkezendegi.net/d/3zaz62

اخبار داغ