حکایت شیرین عدو شود سبب خیر از مولانا!
جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا، از مشهورترین شاعران ایران زمین است که در دوران حیات به القابی مانند «جلال الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نیز نامیده می شده است. حکایت های مولانا واقعا پندآموز است و میتوان از هر کدام از آنها کلی نکته آموزنده و جالب یاد گرفت، اگر به دنبال مطالعه روزانه ای هستید که از آن لذت ببرید، بهتر است هر روز تنها چند دقیقه از زمان ارزشمند خود را برای خواندن حکایت های مولانا بگذارید، در ادامه این بخش از سبک زندگی یکی از جالب ترین حکایت های مولانا، عدو شود سبب خیر را بخوانید!
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، از داستان های مثنوی
مردی جوان، دوست دار زنی بود. می خواست، حتی برای یک بار هم شده با او حرف بزند و نظرش را درباره ازدواج، بداند؛ اما دست روزگار هیچگاه این شرایط را برای او فراهم نمی کرد.
مثلاً اگر او برای آن زن نامه می نوشت؛ نامه رسان در رساندن نامه کوتاهی میکرد، یا اگر شخصی را واسطه قرار می داد، او این کار را به خوبی انجام نمی داد. مرد جوان، روزها را به حسرت و درد می گذراند. او نمی دانست که باید چه کار کند، لحظه به لحظه به خود دلداری می داد و می گفت: «بالاخره این کار درست خواهد شد!» اما گاهی هم ناامیدی بر او غلبه می کرد و به خود می گفت: «این کار بیهوده ای است!»
سال ها از این ماجرا گذشت. شبی از نا امیدی، در کنار دیواری نشسته بود. داروغه شب از آنجا می گذشت. خیال کرد که آن جوان دزد است. خواست او را دستگیر کند. جوان از ترس پا به فرار گذاشت و داروغه او را دنبال کرد. مرد جوان از دیوار باغی بالا رفت و خود را به داخل باغ انداخت؛ پس از مدتی داروغه او را گم کرد. جوان متوجه شد که در آن سوی باغ، زنی با چراغ، در کنار رودخانه، دنبال چیزی می گردد. نزدیک تر رفت؛ باروش نمی شد... آری!... این همان کسی بود که سال ها برای رسیدن به او خون دل می خورد! اینک او را یافته بود و می توانست درباره آینده خود با او به گفت و گو بنشیند، مرد جوان دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! آن داروغه را مشمول لطف و رحمت خود قرار بده!»
گفت:
«سازنده سبب را، آن نفس
ای خدا! تو رحمتی کن، بر عسس»
منبع: ویکی گردی