ضرب المثل | معنی ضرب المثل | ضرب المثل فارسی

" با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی ” کنایه از چیه؟! + داستان

ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی، یکی از ضرب المثل های زیبا تو زبان فارسی هست که معنی جالبی داره!
" با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی ” کنایه از چیه؟! + داستان

ضرب المثل های فارسی برگرفته شده از داستان های پند آموز در گذشته هستند که نسل به نسل بین افراد مختلف چرخیده و امروزه به دست ما رسیده اند. در کشور ما ضرب المثل های زیادی وجود دارند که در زندگی عادی به کار می بریم ولی معنی آن ها را نمی دانیم. در ادامه معنی ضرب المثل «با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی» را برای شما قرار داده ایم!

معانی ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

۱- اگر انسان همنشین خوبی داشته باشد به مرور زمان رفتار و اخلاق او را الگوی خود قرار می‌دهد و مانند او میشود. اما اگر با آدم‌های بد رفت و آمد کند از آن‌ها تاثیر می‌گیرد و خودش نیز بد خواهد شد.

۲- انسان با داشتن همنشین خوب ارزشمند می‌شود و هم نشین بد از ارزش انسان می کاهد.

۳- یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌ بد می شوی و با نیکان نیک.

بیشتر بخوانید: چرا میگن «یه آشی برات بپزم که یک وجب روغن روش باشه»؟

داستان ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

دو داستان در مورد این ضرب المثل آورده شده است.

داستان شماره ۱ – دوست ناباب

پیامبر حضرت محمد – صلی الله علیه و آله وسلم – فرمودند :

« حکایت همنشین و دوست خوب مانند عطار است که اگر از عطر خود به تو ندهد از بوی خوش آن بهره مند شوی و حکایت همنشین بد همچون آهنگر است که اگر زبانه های آتش او تو را نسوزاند ، بوی بد آن در تو آویزد . »

در زمان پیامبر اکرم (ص)، در میان مشرکان، دو نفر با هم دوست بودند، نام این دو نفر عقبه و آُبی بود.

عقبه آدم سخی (سخاوتمند) و بلندنظر بود. هر زمان از مسافرت برمی‌گشت، سفره مفصلی ترتیب می‌داد و دوستان و بستگان را به میهمانی دعوت می‌کرد و در عین آن‌که در صف مشرکان بود، دوست می‌داشت که پیامبر اسلام را نیز مهمان خود کند.

در مراجعت یکی از مسافرت‌ها، سفره‌ گسترده‌ای را ترتیب داد و جمعی از جمله پیامبر (ص) را دعوت کرد. دعوت‌شدگان به خانه او آمدند و کنار سفره غذا نشستند. پیامبر نیز وارد شد و کنار سفره نشست، ولی از غذا نخورد و به عقبه فرمود: «من از غذای تو نمی‌خورم، مگر این‌که به یکتایی خداوند و رسالت من گواهی دهی».

عقبه به یکتایی خدا و رسالت پیامبر گواهی داد و به این ترتیب قبول اسلام کرد. این خبر به گوش دوست عقبه یعنی «اُبی» رسید، او نزد عقبه آمد و به وی اعتراض شدید کرد و حتی گفت: تو از جاده حق منحرف شده‌ای.

عقبه گفت: من منحرف نشدم، ولی مردی بر من وارد شد و حاضر نبود از غذایم بخورد، جز این‌که به یکتایی خدا و رسالت او گواهی بدهم. من از این شرم داشتم که او سر سفره من بنشیند، ولی غذانخورده برخیزد.

اُبی گفت من از تو خشنود نمی‌شوم، مگر این‌که در برابر محمد (ص) بایستی و به او توهین کنی. عقبه فریب دوست ناباب خود را خورد و از اسلام خارج شد و مرتد شد و در جنگ بدر در صف کافران شرکت کرد و در همان جنگ به هلاکت رسید.

دوست ناباب او «اُبی» نیز در سال بعد در جنگ احد در صف کافران بود و به دست رزم‌آوران اسلام کشته شد.

آری دوست بد اگر به جهنم رود، دوست خود را نیز با خود همراه می کند!

آیات ۲۷ و ۲۸ و ۲۹ سوره فرقان در مورد این جریان نازل شد و وضع بد عقبه را در روز قیامت که بر اثر همنشینی با دوست بد، آن‌چنان منحرف شد، منعکس نمود و به همه مسلمانان هشدار داد که مراقب باشند و افراد منحرف را به دوستی نگیرند که در آیه ۲۸ سوره فرقان، چنین آمده که در روز قیامت می‌گوید: «یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا؛ ای وای بر من! کاش فلان شخص گمراه را به دوستی خود انتخاب نکرده بودم.»

بیشتر بخوانید: معنی ضرب المثل ” آب که یک جا ماند، می گندد “

داستان شماره ۲ – همنشین بد

یکی از شیعیان برجسته امام علی النقی(ع) به نام «ابوهاشم جعفری» در محضر امام(ع) نشسته بود که امام از روی اعتراض به او فرمودند: «چرا تو را در نزد عبدالرحمن بن یعقوب می بینم که همنشین هستی؟» عرض کرد او دایی من است.

امام فرمودند: عقیده او درباره خدا باطل است (و خدا را به صورت اجسام و اوصاف آن وصف می کند). سپس امام فرمودند: یا با او همنشین شو و ما را ترک کن، و یا با ما بنشین و او را رها کن. ابوهاشم عرض کرد او هرچه می خواهد بگوید، من که چنین عقیده ای ندارم، لذا به من زیانی نمی رساند.

امام هادی(ع) فرمودند: آیا نمی ترسی از این که به او عذابی نازل گردد و هر دوی شما را فرا گیرد؟ سپس داستان یکی از یاران حضرت موسی (ع) را برای او بازگو کرد:

آیا نمی دانی داستان آن کسی که از یاران حضرت موسی(ع) بود ولی پدرش از یاران فرعون و هنگامی که لشکر فرعون در کنار دریا به حضرت موسی(ع) و یارانش رسید و آن پسر از حضرت موسی(ع) جدا شد که پدرش را نصیحت کند و او را از لشکر فرعون خارج کند و به لشکر حضرت موسی(ع) ملحق سازد.

پدرش همچنان در لشکر فرعون به راه خود می رفت و پسرش با او درباره عقیده اش جر و بحث می کرد، تا اینکه هر دوی آنها به کنار دریا رسیدند و همین که لشکر فرعون غرق شدند، آن دو نیز با هم غرق شدند و خبر به حضرت موسی(ع) رسید و حضرت فرمودند: او در رحمت خداست ولی چون عذاب نازل گردد از آن که نزدیک گنهکار است دفاعی نشود.

منبع: دانشچی 




کپی لینک کوتاه خبر: https://sabkezendegi.net/d/4pj8r4

اخبار داغ